-
گرچه کاري چو عشقبازي نيستشاعر : خواجوي کرماني بگذر از وي که جاي بازي نيستگرچه کاري چو عشقبازي نيستپيش صاحبدلان مجازي نيستبحقيقت بدان که قصه عشقهيچ دستان بدلنوازي نيستچون نواهاي دلکش عشاقاگرت سيرت ايازي نيستملک محمودي از کجا يابيکه رواني به تيز تازي نيستتوسن طبع را عنان درکشعادتش جز زبان درازي نيستشمع را زان زبان برند که اوجامه بي جام مي نمازي نيستبادهي صاف کو که صوفي راپرده سوزي به پرده سازي نيستدل دستانسراي مستانرامهر ورزي به مهره بازي نيستخيز خواجو که نزد مشاقان
#سرگ