-
اين چنين صورت گر از آب و گلستشاعر : خواجوي کرماني چون بمعني بنگري جان و دلستاين چنين صورت گر از آب و گلستسنبلش شوريدهئي بس پر دلستنرگسش خونخوارهئي بس دلرباستزنگي خالش سياهي مقبلستهندوي زلفش سيه کاري قويستهر چه جستم جز رضايش باطلستهر چه گفتم جز ثنايش ضايعستزانکه برآن روانش منزلستتا برفت از چشم من بيرون نرفتديده بر راه و نظر بر محملستخاطرم با يار ودل با کاروانچون مرا آرام دل مستعجلستدل کجا آرام گيرد در برمگر چه ز آب ديده پايم درگلستميروم افتان و خيزان در پيشآنکه عيبم ميکند