-
گفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترستشاعر : خواجوي کرماني گفت خاموش که آن فتنه دور قمرستگفتمش روي تو صد ره ز قمر خوبترستگفت کان زلف و جبين نيست که شام و سحرستگفتم آن زلف و جبينم بچنين روز نشاندگفت بگذر ز جهان زانکه جهان بر گذرستگفتم اي جان جهان از من مسکين بگذرگفت کاين دلشده را بين که چه کوته نظرستگفتمش قد بلندت بصنوبر ماندگفت داروي دلت صبر و غذايت جگرستگفتمش خون جگر چند خورم در غم عشقگفت درد دل اين سوخته دلمان تبرستگفتمش درد من از صبر بتر ميگرددگفت از افغان توام شب همه شب درد