-
آنزمان مهر تو ميجست که پيمان ميبستشاعر : خواجوي کرماني جان من با گره زلف تو در عهد الستآنزمان مهر تو ميجست که پيمان ميبستبا گل روي تو بازار لطافت بشکستنو عروسان چمن را که جهان آرايندهندوانند همه کافر خورشيدپرستدلم از زلف کژت جان نبرد زانک دروهيچ هشيار دگر عيب نگيرد برمستچشم مخمور تو گر زانکه ببيند درخوابخسرو آنست که او را چو تو شيريني هستخسروانند گدايان لب شيرينتببريد از من و در حلقهي زلفت پيوستدلم از روي تو چون مينشکيبد ز آنرويفتنه برخاست چون آن سرو خرامان بنشست