-
اي چشم نيمخواب تو از من ربوده خوابشاعر : خواجوي کرماني وي زلف تابدار تو بر مه فکنده تاباي چشم نيمخواب تو از من ربوده خوابمه را که ديد ساخته از تيره شب نقاببر مه فکنده برقع شبرنگ روز پوشکان لحظه شب بود که نهان باشد آفتابروزم شبست بيتو و چون روز روشنستکو همچو بندگان دهدت بوسه بر جنابخورشيد را بروي تو تشبيه چون کنمباري به هيچ روي ز من روي بر متاببر روي چون مه ار چه بتابي کمند زلفدانم که خواب را نتوان ديد جز بخوابگفتم مگر بخواب توان ديدنت وليکسرمست را شکيب کجا باشد از شرا