-
![رفت دوشم نفسي ديدهي گريان در خواب](/userfiles/Article/1389/06esfand/01/khajoo-kermani.jpg)
رفت دوشم نفسي ديدهي گريان در خوابشاعر : خواجوي کرماني ديدم آن نرگس پرفتنهي فتان در خوابرفت دوشم نفسي ديدهي گريان در خوابنتوان رفت ز بوي گل و ريحان در خوابخيمه برصحن چمن زن که کنون در بستانکايدم قامت آن سرو خرامان درخواببود آيا که شود بخت من خسته بلندپاسبان بيخبر افتاده و دربان در خواباي خوشا با تو صبوحي و ز جام سحريشمع بنشسته و چشم خوش مستان درخوابفتنه برخاسته و باده پرستان در شورکه بود شور و بلا ديدن ثعبان درخوابآيدم زلف تو درخواب و پريشانم ازينکه رود چشمم از انديشه