-
من مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آبشاعر : خواجوي کرماني برخيز و بده شراب بنشين و بزن ربابمن مستم و دل خراب جان تشنه و ساغر آبدر سنبلهات قمر در عقربت آفتاباي سام تو بر سحر وي شور تو در شکريا ترک خطا بده يا روي ز ما متاببرمشک مزن گره برآب مکش ز رهبگشاي ز مه کمند بردار ز رخ نقابدر بر رخ ما مبند بر گريهي ما مخندمن آه زنم تو راه من ناله کنم تو خوابمن بندهام و تو شاه من ابر سيه توماهدرجام عقيق ريز آن بادهي لعل ناباي فتنهي صبح خيز آمد گه صبح خيزچون دور بقا گذشت بگذر ز ر