-
اي لب ميگون تو هم شکر و هم شرابشاعر : خواجوي کرماني وي دل پر خون من هم نمک و هم کباباي لب ميگون تو هم شکر و هم شرابزلف و رخ مهوشت تيره شب و ماهتابخط و لب دلکشت طوطي و شکر ستانچشم تو و بخت من مست مي و مست خوابموي تو و شخص من پر کره و پر شکنسايه نگردد جدا ذرهئي از آفتابگر تو بتيغم زني کز نظرم دور شومهر تو در جان من گنج بود در خرابلعل تو در چشم من باده بود در قدحدوزخيانرا بحشر هيچ نباشد عذابصعبتر از درد من در غم هجران اووي دل اگر عاشقي روي ز مهرش متاباي تن اگر بيدلي سر ز کمن