-
چون آينه گون خنجر در شانهي دست آريشاعر : خاقاني از نور مصور بين رخسار جهانداريچون آينه گون خنجر در شانهي دست آريتا درس کند پيشت اخبار جهاندارينشگفت گر از فردوس ادريس فرود آيدآن روز که بيرون رفت از کار جهانداريگر ايلدگز ايران را تسليم به سلطان کردچون ديد که تنگ آمد پرگار جهانداريسلطان به بقاي تو بسپرد ممالک راکو چون تو خلف دارد غمخوار جهانداريشادا که منوچهر است اندر کنف رضوانخورشيد لقب دادش قصار جهانداريتيغت که مطرا کرد اين عالم خلقان رامهدي ز تو آموزد اسرار جهانداري