-
جهان پيمانه را ماند به عينهشاعر : خاقاني که چون پر شد تهي گردد به هر بارجهان پيمانه را ماند به عينهنپندارم که پر گردد دگر بارکنون از مرگ صدر الدين تهي گشتکه پايگاه تو را بر فلک گذارم سرخليفه گويد خاقانيا دبيري کنوليک زحمت اين شغل را ندارم سردبيرم آري سحر آفرين گه انشابه پايگاه وزيري فرو نيارم سربه دستگاه دبيري مرا چه فخر که منکلاه عاريتي را چرا سپارم سر؟چو افتاب شدم با عطاردي چه کنمخانه و خوان ناسزا منگربا در و دشت ساز خاقانيزاندرون ريش ده کيا منگرتا برون ريشهي گيا بينيدر سر افتادش