-
اي شفيع صد هزار امت چو خاقاني به حشرشاعر : خاقاني بنده مرتد بود و بر دست تو ايمان تازه کرداي شفيع صد هزار امت چو خاقاني به حشرآن جنابت برگرفت اشکي که طوفان تازه کردگر زبان او جنابت داشت از هر جانبيبر درت هر هفتهاي هفتاد ديوان تازه کردچون زبان او به هفتاد آب خجلت شسته گشتکالامان گويان به درگاه آمد و جان تازه کردزين سفر مقصود امسالش تو بودستي نه حجتاش بپذيري که او با توبه ايمان تازه کردرفت زي کعبه که آرد کعبه را زي تو شفيعپيش صدرت جان قدسي کشت و قربان تازه کردپيش کعبه نفس حسي