-
خاک سياه بر سر آب و هواي ريشاعر : خاقاني دور از مجاوران مکارم نماي ريخاک سياه بر سر آب و هواي رياين خواندگان خلد به دوزخ سراي ريدر خون نشستهام که چرا خوش نشستهامدل آب و جان هوا شد از آب و هواي ريآن را که تن به اب و هواي ري آورندمن شاکر صدور و شکايت فزاي ريري نيک بد وليک صدورش عظيم نيکايکاش دانمي که چه کردم به جاي رينيک آمدم به ري، بد ري بين به جاي مندانم که عقرب تن من شد لقاي ريعقرب نهند طالع ري من ندانم آنتبهاي گرم زاد ز زهر جفاي ريسرد است زهر عقرب و از بخت من مراوي خاک اصفهان حس