-
بردار زلفش از رخ تا جان تازه بينيشاعر : خاقاني وز نيم کشت غمزهاش قربان تازه بينيبردار زلفش از رخ تا جان تازه بينيکاندر حجاب کفرش ايمان تازه بينييک سو فکن دو زلفش و ايمانت تازه گردانشمشير تيز يابي، فرمان تازه بينيپروانهي غمش را هر دم به خون خلقيدر هر دلي که جويي پيکان تازه بينيترکان غمزهي او چون درکشند ياسجدر هر لب سفالين ريحان تازه بينيدر مجلسي که بگذشت از ياد او حديثيبر کشتزار عمرم باران تازه بينيهر دم ز برق خندش چون کرد بوسه بارانکنگه مزيد بر سر صد جان تازه بينيجاني به با