-
دور فلک ده جام را از نور عذرا داشتهشاعر : خاقاني چون عده داران چار مه در طارمي واداشتهدور فلک ده جام را از نور عذرا داشتههم حامل روح آمده هم نفس عذرا داشتهدر آب خضر آتش زده، خمخانه زو مريمکدهاز نار موسي پيکرش در کف بيضا داشتهجام بلور از جوهرش، سقلاب و روم اندر برشصبح از جگر دم برزده، مرغ از که آوا داشتهمجلس ز مي زيورزده، وز جرعه خاک افسر زدهو آن خيک مستسقي نگر در سينه صفرا داشتهخصم صرعدار آشفتهسر، کف بر لب آورده ز برداروي جان جم شده، در دير دارا داشتهمي عطسهي آدم شده، يعن