-
يعقوب دلم، نديم احزانشاعر : خاقاني يوسف صفتم، مقيم زندانيعقوب دلم، نديم احزانمن در چه آتشم ز اخواناو در چه آب بد ز اخوتچون تير و قلم نحيف و عريانچون صفر و الف تهي و تنهايک مشتريم نه پيش دکانصد رزمهي فضل بار بستهآري ز تنور خاست طوفاناز دل سوي ديده ميبرم سيلصورتگر اين کبود ايوانشنگرف ز اشک من ستانداز ننگ شکسته نام ارانيارب چه شکسته دل شدستماز شر فسانه گوي شروانالحق چه فسانه شد غم منگاه از خر اعورم به افغانگاه از سگ ابترم به فريادوان زير بري است موش دنداناين خيره کشي است مار سيرتبنشسته چو گ