-
الامان اي دل که وحشت زحمت آورد الامانشاعر : خاقاني بر کران شو زين مغيلانگاه غولان بر کرانالامان اي دل که وحشت زحمت آورد الاماندرگذر زين خشکسال آفت اينک گلستانبرگذر زين سردسير ظلمت اينک روشنيوارهان زين چار ميخ هفت زندان وارهانجان يوسف زاد را کازاد کرد حضرت استچند خواهي بست بر خشک آخور آخر زمانابلقي را کاسمان کمتر چراگاه وي استکز برونسو زرنگار است از درونسو خاکدانتا نگارستان نخواني طارم ايام رانيشکر چون برگ سنبل زهر دارد در ميانجاي نزهت نيست گيتي را که اندر باغ اوروز چون ن