-
ضماندار سلامت شد دل منشاعر : خاقاني که دار الملک عزلت ساخت مسکنضماندار سلامت شد دل منچو صبح صادقم دل گشت روشنامل چون صبح کاذب گشت کم عمربه رستم رسته گشت از چاه بيژنبه وحدت رستم از غرقاب وحشتچو گشتم ز انده عزلت ممکنشدستم ز انده گيتي مسلمنشايد کوفت آهن جز به آهننشايد بردن انده جز به اندوهاگر شد مادر گيتي ستروندلم آبستن خرسندي آمدچو ديده رفت چه روز و چه روزنچو حرص آسود چه روزه چه روزيچو دل خرسند شد گو خاک خور تناز آتش طعمه خواهم داد دل رابه خوان همتم مرغ مسمنببين هر شامگاهي نسر طائرمرا ب