-
روزم فرو شد از غم، هم غمخواري ندارمشاعر : خاقاني رازم برآمداز دل، هم دلبري ندارمروزم فرو شد از غم، هم غمخواري ندارمهر منزلي و ماهي من اختري ندارمهر مجلسي و شمعي من تابشي نبينمچندين صدف گشادم، هم گوهري ندارمغواص بحر عشقم، بر ساحل تمنيخورشيد را بجز دل نيلوفري ندارماميد را بجز غم سرمايهاي نبينمجز جان جوي نبينم جز رخ زري ندارمزر زر کنند ياران، من جو جوم که در کفبرجور خوش کنم دل چون داوري ندارماز هر که داد خواهم بيداد بينم آوخبا بدتري بسازم چون بهتري ندارمبر دشمنان نهم دل چون