-
صبح هزار عيد وجود است جوهرششاعر : خاقاني خضر است رايتش، ملک الموت خنجرشصبح هزار عيد وجود است جوهرششاهي که عيد عصر ملوک است مخبرشاقليم بخش و تاج ستان ملوک عصرکيخسرو آب دار و سکندر علم برشني ني به بزم عيد و به روز وغاش هستشد بحر آب و آب شد از شرم گوهرشز آن عيد زاي گوهر شمشير آب داراران شکارگه شد و ايران مسخرشز آن هندوي حسام که در هند عيد ازوستاز بيضهي عراق و ز بيضاي عسکرشزين پس خراج عيدي و نوروزي آورندبيضا و عسکر از يد بيضاي عسکرشخود کمترين نثار بهائي است عيد راز آن پاي و دم به رنگ حن