-
اي عندليب جانها طاووس بسته زيورشاعر : خاقاني بگشاي غنچهي لب بسراي غنهي تراي عندليب جانها طاووس بسته زيورسوزن شکاف غمزهت سوسن نماي عبهراي غنچهي دهانت از چشم سوزني کمبيمار دو لب تو در زهر خنده شکراي سوخته رخ تو در زار گريه آتشمشکين جو تو ديدم با جو شدم برابرنوشين مفرح آن لب جو سنگ خال مشکينمن خاک خاک باشم کز جرعه يابم افسرتو ميخوري به مجلس بر خاک جرعه ريزيبرچينمش به مژگان سازم سرشک احمرپيشت چو جرعه بوسم خاک و چو جرعه بينممن خون خورم نه باده، من غم کشم نه ساغرگر باده مينگير