-
در آبگون قفس بين طاووس آتشين پرشاعر : خاقاني کز پر گشادن او آفاق بست زيوردر آبگون قفس بين طاووس آتشين پرپرگار زد هوا را قوس قزح به شه پرنيرنگ زد زمين شبه فلک به جلوهز آن شد بهار رنگين، زين شد سحاب اغيرعکسي ز پاي و پرش زد بر زمين ز گردونآمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگرز آن حرف صولجان وش زيرش دو گوي ساکنکرد اعتدال بر وي بيتالشرف مقرريعني که قرص خورشيد از حوت در حمل شدچون موسي از شباني گشتش بره مسخريک چند چون سليمان ماهي گرفت و اکنونهمچون بره برآمد پوشيده صوف اصفرعريان ز حوض ماهي س