-
چون آه عاشقان شد صبح آتش معنبرشاعر : خاقاني سيماب آتشين زد در بادبان اخضرچون آه عاشقان شد صبح آتش معنبرسيماب شد چو برزد سيماب آتشين سرآن خايههاي زرين از سقف نيم خايهکو در عمود سيمين دارد ترازوي زرمرغ از چه زد شناعت بر صبح راست خانهکز نور صبح بينم گنج روان مشهرکوس از چه روي دارد آواز گنج باريو آن همچو صفر خالي و آوازهي مزوراين گنج صرف دارد و آواز در ميان نهخياط بهر سحرش برداشته مدورمه در هواي بابل چون يک قواره توزيگر نه از آن قواره نيمي کنند کمتريارب ز دست گردون چه سحرها برآمدنان