-
شب روان در صبح صادق کعبهي جان ديدهاندشاعر : خاقاني صبح را چون محرمان کعبه عريان ديدهاندشب روان در صبح صادق کعبهي جان ديدهاندهم به صبح از کعبهي جان روي ايمان ديدهانداز لباس نفس عريان مانده چون ايمان و صبحهمچو پسته سبز و خون آلود و خندان ديدهانددر شکر ريزند ز اشک خوش که گردون را به صبحموقف شوق ايستاده کعبهي جان ديدهاندوادي فکرت بريده محرم عشق آمدهصبح را تيغ و شفق را خون قربان ديدهاندروز و شب ديده دو گاو پيسه در قربانگهشدر دل از خط يد الله صد دبستان ديدهاندخوانده