-
چو عمر رفته تو کس را به هيچ کار نياييشاعر : خاقاني چو عمر نامده هم اعتماد را به نشاييچو عمر رفته تو کس را به هيچ کار نياييچو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کي آييعزيز بودي چون عمر و همچو عمر برفتيتو همچو عمر جواني، برو نه اهل وفاييمرا چو عمر جواني فريب دادي رفتيکه او به ترک سزا بود و تو به هجر سزاييدلم تو را و جهان را وداع کرد به عمريبرفتي از سر غفلت نپرسمت که کجاييچو عمر نفسپرستان که بر محال گذشت آنولي تو شيفته چون عمر بيش بند نپاييتو را به سلسلهي صبر خواستم که ببندمکه عمر م