-
گرنه تو اي زود سير تشنهي خون منيشاعر : خاقاني با من ديرينه دوست چند کني دشمنيگرنه تو اي زود سير تشنهي خون منينيست در ستم که تو عهد مرا نشکنيهست يقينم که من مهر تو را نگسلمدر ره اميد من قافلهها ميزنيدر طلب خون من قاعدهها مينهيباز مرا ذم کني از سر تر دامنيبر پي دو نان شوي از سر دون همتيتا رگ عمر مرا بيخ ز بن برکنيدست به شاخ جفا از پي آن بردهايبهر چه گفتنم که تو دوست عزيز منيگرنه مستمند دشمن خاقانيم