-
درآ کز يک نظر جان تازه کرديشاعر : خاقاني بسا عشق کهن کان تازه کرديدرآ کز يک نظر جان تازه کرديکه چون مي مجلس جان تازه کرديچو مي در جان نشين تا غم نشانيسفال دل چو ريحان تازه کرديمي چون بوستان افروز ده زانکرسيدي ز آب حيوان تازه کرديخيالت در برم باغ طرب داشتبه مجلس بوسه باران تازه کرديز برق خندههاي سر به مهرتقيامت را به پنهان تازه کرديقيامتهاست در زلف تو پنهاندبيران را دبستان تازه کرديبه سيمين تخته و مشکين ده آيتاميران را شبستان تازه کرديبه جزعين پردهي قيري عروسانمرا عهد سليمان تازه ک