-
غم بنياد آب و گل چه خوريشاعر : خاقاني دم گردون مستحل چه خوريغم بنياد آب و گل چه خورياز سر آز خون دل چه خوريافسر عقل بايدت بر سرهمچون دندان شانه گل چه خوريروي صافيت بايد آينهوارغم پروردهي چگل چه خوريسايه پرورد شد دل تو چو گلنشتر غمزهي قزل چه خوريقطرهاي خون نماند در رگ عمرانده قد معتدل چه خوريمعتدل نيست آب و خاک تنتدردي دهر دل گسل چه خوريجام جم خاص توست خاقانيزهر زراق مفتعل چه خوريدم نوشين عيسوي داري
#سرگرمی#