-
از عشق دوست بين که چه آمد به روي منشاعر : خاقاني کز غم مرا بکشت و نيازرد موي مناز عشق دوست بين که چه آمد به روي منکز عشق روي او چه غم آمد به روي مناز عشق يار روي ندارم که دم زنمنزديک يار و پاسخش آور به سوي منباري کبوترا تو ز من نامهاي ببرآه اي کبوتر از دل سيمرغ جوي مندرد دلم ببين که دلم وصل جوي اوستبرجت سراي من به و صحرات کوي منزنهار تا به برج دگر کس بنگذريشاهين بود نشانده به راهت عدوي منگستاخ برمپر که مبادا که ناگهيبيرنگ زر رها نکنندت به بوي منبر پاي بندمت زر چهره که حاسدا