-
به صفت، عاشق جمال توايمشاعر : خاقاني به خبر، فتنهي خيال توايمبه صفت، عاشق جمال توايمدر هوس پختن وصال توايمخام پندار سوخته جگرانما کجا محرم جمال توايمچه عجب گر ز وصل محروميمکه آرزومند زلف و خال توايمغرقهي عشق و تشنهي وصليمکه برآورد خشک سال توايمرد مکن خشک جان من بپذيرکه تو ريحان و ما سفال توايمجاي تو در دل شکستهي ماستکه تو عيدي و ما هلال توايماز پي خدمت پديد آئيمزان که ترسنده از ملال توايمبه سلاميت درد سر ندهيمکعبتينوار دستمال توايمهمه تن چشم و سوي تو نگرانخاري از گلبن کمال توايمگفت