-
جانا ز سر مهر تو گشتن نتوانمشاعر : خاقاني وز راه هواي تو گذشتن نتوانمجانا ز سر مهر تو گشتن نتوانمکانرا به دو صد طوفان کشتن نتوانمدرجان من انديشهي تو آتشي افکندمهري که نبوده است سرشتن نتوانمصد رنگ بياميزم چه سود که در توتا باشم ازين قاعده گشتن نتوانمتا بودم بر قاعدهي مهر تو بودمجان تو که از ضعف نوشتن نتوانمچون نامه نويسم به تو از درد دل خويشحقا که به صد نامه نوشتن نتوانمحال دل خاقاني اگر شرح پذيرد
#سرگرمی#