-
يک نظر دوش از شکنج زلف او دزديدهامشاعر : خاقاني زير هر تار صد شکنجي جهان جان ديدهاميک نظر دوش از شکنج زلف او دزديدهاممرغ و ماهي آرميد و من نياراميدمدوش از آن سودا که جانم ز آن ميان گوئي کجاستلابهها بنمودهام لبيکها بشنيدهامبيميانجي زبان و زحمت گوش آن زمانهم به دست اشک در پاي غمش پاشيدهامگوهري کز چشم من زاد آفتاب روي تولاجرم هم بستر اويم وز او پوشيدهاماز نحيفي همچو تار رشتهام در عقد اومن به دندان محنت او را به جان بخريدهامگرچه آن خوش لب جهان خرمي را برفروختدشمن خاقا