-
ما از عراق جان غم آلود ميبريمشاعر : خاقاني وز آتش جگر دل پردود ميبريمما از عراق جان غم آلود ميبريمطاووسوار پاي گلآلود ميبريمدر گريهي وداع تذروان کبک لبلبها کبود و آبله فرسود ميبريمشبها ز بس که سوزش تبها همي کشيمکاندوه بود يا غم نابود ميبريمداريم درد فرقت ياران گمان مبرمايه زيان شده هوس سود ميبريمياري ز دست رفته غم کار ميخوريمخاکين رخي چو کاه گلاندود ميبريمخونين دلي به صبر سر اندوده وز سرشکدير آوريم و زحمت خود زود ميبريمگل درد سر برآورد و ما درد سر چو گلصد دجله خون