-
بس سفالين لب و خاکين رخ و سنگين جانمشاعر : خاقاني آتشين آب و گلين رطل کند درمانمبس سفالين لب و خاکين رخ و سنگين جانمگر دهد جام زرم دست بر او افشانمدست بوسم که گلين رطل دهد يار مراکو برم جام زر ايمه که نه نرگسدانممنم از گل به گلين رطل خورم گلگون ميگوش ماهي است بر او آتش دل ننشانمرطل دريا صفت آريد که جام زردشتکه چه انصاف ده و جورکش دورانمدوستانم همه انصاف دهند از پي منبه گلين رطل دل از بند خرد برهانمگوش ماهي است نه خورد من و نه هم جام استگوش ماهي چه کنم؟ جام صدف چه ستانممن که