-
عشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شدشاعر : خاقاني احوال دلم باز دگر باره دگر شدعشقت چو درآمد ز دلم صبر بدر شدآن عهد به پاي آمد و آن دور به سر شدعهدي بد و دوري که مرا صبر و دلي بوداز واقعهي من همه آفاق خبر شدتا صاعقهي عشق تو در جان من افتاداز آتش غيرت دل من زير و زبر شدتا باد، دو زلفين تو را زير و زبر کردروزم همه تاريک بر اميد مگر شددر حسرت روزي که شود وصل تو روزيتا لاجرم آن حال که بد بود بتر شدبد بود مرا حال بر آن شکر نکردمبر هرچه خداوند قلم راند و قدر شدهان اي دل خاقاني خرسند همي باش