-
حصن جان ساز در جهان خلوتشاعر : خاقاني دو جهان ملک و يک زمان خلوتحصن جان ساز در جهان خلوتچون تو را شد حصار جان خلوتباک غوغاي حادثات مدارشاهدت درد و ميزبان خلوتساقيت اشک و مطربت نالهتا کند سايه را نهان خلوتخلوتي کن نهان ز سايهي خويشچون تو را گم کند نشان خلوتهمه گم بودهها پديد آيدتا شود ابر سايبان خلوتسايه را پنبه بر نه احمدوارکه نشسستهاست بر کران خلوتنقطهي حلقهي زره ديديکرم پيله کند چنان خلوتخلوتي کش تو در ميان باشيچون برونت آرد از ميان خلوتحلقهي عشق را شوي نقطهباش چون تيغ در ميان خ