-
سکندر چو بر هند لشکر کشيدشاعر : جامي خردمندي بر همانان شنيدسکندر چو بر هند لشکر کشيدز تقصيرشان گرم شد خوي اونيامد از ايشان کسي سوي اوشتابان رخ آورد در شهرشانبرانگيخت لشکر پي قهرشانبه تدبير آن کار بشتافتندچو ز آن، برهمانان خبر يافتندبه عرضش رساندند کاي پادشاه!رسيدند پيشش در اثناي راهچه تابي رخ مرحمت زين گروه؟گروهي فقيريم حکمت پژوهدرين کار به گر نمايي درنگنه ما را سر صلح، ني تاب جنگنشايد ز کس بر سر آن نزاعنداريم جز گنج حکمت متاعبجز کنجکاوي نميشايدتاگر گنج حکمت همي بايدتز لشکر کشيدن کشيد انف