-
سکندر که صيتش جهان را گرفتشاعر : جامي بسيط زمين و زمان را گرفتسکندر که صيتش جهان را گرفتبه کشورگشايي سفر ساز کردچو گرد جهان گشتن آغاز کردبر او گشت ايام دوري درازز ديدار او مادرش ماند بازخراشيد مشحون به غم نامهايتراشيد مشکين رقم خامهايفرحبخش دلهاي اندوهناکسر نامه نام خداوند پاکفروزندهي طلعت مهوشانفرازندهي افسر سرکشانحرارت بر هر دل آتشينبه صبح آور شام هر شب نشينبر اسکندر آن بندهي حق شناسوز آن پس ز مادر هزاران سپاسبجز راه اهل خرد نسپردبر او باد کز حد خود نگذردکه بر خاک خواري فتد خودپس