-
هر چند چو بحر تلخکامي،شاعر : جامي اين کار تو را بس است، جامي!هر چند چو بحر تلخکامي،افتاد به ساحل اين سفينهکز موج معانيات ز سينهتسکينده درد بيقرارانمرهمنه داغ دلفگاراناز نيشکر قلم چکيدهشيرين شکريست نورسيدهزايد، به مثل بود چو فرزندشعري که ز خاطر خردمنددر چشم پدر نکوسرشت استفرزند به صورت ارچه زشت استز آن کرده عروس طبع را دوک!اي ساخته تيز خامه را نوک!ز آن دوک ز مشک رشتهريسي!ميکن ز آن نوک، خوشنويسي!دراعهي عيب پوش ميباف!ميزن رقمي به لوح انصاف!باشد مدد نکويياش، ليکچون شعر نکو بود، خط نيکد