-
رامشگر اين ترانهي خوششاعر : جامي دستان زن اين سرود دلکشرامشگر اين ترانهي خوشکن مانده به چنگ غم گرفتار،بر عود سخن چنين کشد تاراز تاب حرارت تموزي،روزي به هواي نيمروزييعني که به سايهي مغيلانره برده به خيمهي ذليلانميکرد به هر طرف نگاهيبرساخت از آن نظاره گاهيز ايشان در و دشت گشته معمورناگاه بديد قومي از دورصد خيمه و بارگاه بر پايکردند به يک زمان در آن جايبا جمع ستارگان يکي ماهز آن خيمه گهاش نمود ناگاهز آن مرحله رو به دشت کردندکز خيمه هواي گشت کردنديکديگر را تمام ديدندآن دم که به پيش هم رسيدن