-
آنجا چو رسيد از کناريشاعر : جامي بيرون آمد شترسواريآنجا چو رسيد از کناريکاي طلعت تو به فال، ميمون!بر وي سر ره گرفت مجنونمحمل به کجا همي گشايند؟اين قافله روي در کجاياند؟در نيت حج بسيج سازند»گفتا: «همه روي در حجازندگفتا: «ليلي و آل ليلي!»پرسيد: «در آن ميان ز خيلي»زين گفت و شنو گرفت آراممسکين چو شنيد از وي اين نامافتاد بسان سايه بر خاکاز گرد وجود خويشتن پاکاز هستي خويش پاک برخاستبعد از چندي ز خاک برخاستمجنون از دور با دل ريشليلي ميراند محمل خويشبا محمل او به عشقبازيميرفت رهي به آن درازيخانه به