-
مشاطهي اين عروس طنازشاعر : جامي مشاطگي اينچنين کند سازمشاطهي اين عروس طنازدر سيل بلا فتاده چون کوه،کان پي سپر سپاه اندوهجاني پر از آرزوي ليليچون ماند برون ز کوي ليليزد گام سوي قبيلهي خويششد حيلهگر و وسيلهانديشچون جان ز فروغ عقل روشنز اعيان قبيله جست يک تندارم به تو اين اميدواريگفت: «اين به توام اميد ياري!وز پي برسانياش کلاميکز من به پدر بري سلاميدردم بنگر، دواي من کن!کخر طلب رضاي من کن!فيروزي جاودان من اوست،ليلي که مراد جان من اوستبا من! که جهان بدين نيرزدگو با پدرش که: کين نورزدداماد نه