-
چون مانع دلرميده مجنونشاعر : جامي از صحبت آن نگار موزونچون مانع دلرميده مجنونآن در همه فن بزرگ کارشيعني پدر بزرگوارشمحمل به در خليفه افکند،برخاست به مقتضاي سوگندافسانهي خويش را کماهيبر خواند به رسم دادخواهيدر بيت و غزل بديهه گويي،کز «عامريان» ستيزهخوييخود را «مجنون» لقب نهاده،از قاعدهي ادب فتادهصد پرده ز عشق ساز کردهافکنده ز روي راز پردهاز چشمزد زمانه مستوردارم گهري يگانه چون حورنبسوده به غير شانه مويشجز آينه کس نديده رويشرسوا شدهي دهل دريدهآن شيفتهراي ديوديدهآوازهي او گرفت عالماز بس