-
چو فرمان يافت يوسف از خداوندشاعر : جامي که بندد با زليخا عقد پيوندچو فرمان يافت يوسف از خداوندنهاد اسباب جشن اندر ميانهاساس انداخت جشن خسروانهبه تخت عز و صدر جاه بنشاندشه مصر و سران ملک را خواندبر آيين جميل و صورت خوببه قانون خليل و دين يعقوببه عقد خويش يکتا گوهر آوردزليخا را به عقد خود درآوردکنار خويش بالين سرش کردز رحمت جاي بر تخت زرش کردز باغش غنچهي نشکفته را چيد،چو يوسف گوهر ناسفته را ديدگل از باد سحر نشکفته چون ماند؟»بدو گفت: «اين گهر ناسفته چون ماند؟ولي او غنچهي باغم نچيدهستبگف