-
دلي کز دلبري ناشاد باشدشاعر : جامي ز هر شادي و غم آزاد باشددلي کز دلبري ناشاد باشدنگردد شادياي پيرامن اوغمي ديگر نگيرد دامن اوجهان چون خانهي مرغان بر او تنگزليخا بود مرغي محنت آهنگحديثش از زبان او نميرفتغم يوسف ز جان او نميرفتنماند اسباب دولت هيچ چيزش،درين وقتي که رفت از سر عزيزشانيس خاطر افگار او بودخيال روي يوسف يار او بودوطن در کنج محنتخانهاي کردبه يادش روي در ويرانهاي کردمگر خوناب خون ناب ميريختز مژگان دم به دم خوناب ميريختمژه ميريخت آبي بر لب اوچو بود از تاب دل، سوزان تب اواز