-
درين دير کهن رسميست ديرينشاعر : جامي که بيتلخي نباشد عيش، شيريندرين دير کهن رسميست ديرينطلوع صبح کردش کارسازيشب يوسف چو بگذشت از درازيخطاب آمد به نزديکان درگاهپي تعظيم و اکرام وي از شاهبه ميداني ز هر جانب دو فرسنگکز ايوان شه خورشيداورنگتجملهاي خود را عرضه دادنددو رويه تا به زندان ايستادندبه خلعتهاي خاص خسروانهچو يوسف شد سوي خسرو روانهچو کوهي گشته در زر و گهر غرقفراز مرکبي از پاي تا فرقفرود آمد ز رخش تيز رفتارچو آمد بارگاه شه پديداربه استقبال او چون بخت بشتافتز قرب مقدمش چون شه خبر يا