-
چو دل با دلبري آرام گيردشاعر : جامي ز وصل ديگري کي کام گيرد؟چو دل با دلبري آرام گيردهمه اسباب حشمت بود حاصلزليخا را در آن فرخندهمنزلنبود از مال و زر کم، هيچ چيزشغلامي بود پيش رو، عزيزشپرستاريش را بيصبر و آرامپرستاران گلبوي گلاندامپي خدمتگري ننشسته از پايکنيزان دل آشوب دل آرايز شهوت پاکدامن، چون فرشتهسيه فاماني از عنبر سرشتهامينان حرم در کارسازيمقيمان حريم پاکبازيکه يکسان باشد آنجا يار و اغيارزليخا با همه در صفهي باردرون پرخون و لب پرخنده بوديبساط خرمي افکنده بوديولي دل جاي ديگر در گ