-
زليخا گرچه عشق آشفت حالششاعر : جامي جهان پر بود از صيت جمالشزليخا گرچه عشق آشفت حالششدي مفتون او هر کس شنيديبه هر جا قصهي حسنش رسيديبه بزم خسروان غوغاي او بودسران ملک را سوداي او بودبه اميد وصالش خواستگاريبه هر وقت آمدي از شهرياريبه تخت دلبري هشيار بنشستدرين فرصت که از قيد جنون رستچو شاه ملک شام و کشور روم،رسولان از شه هر مرز و هر بومبه درگاه جمالش آرميدندفزون از ده تن از ره در رسيدنديکي مهر سليماني در انگشتيکي منشور ملک و مال در مشتز انديشه دلش زير و زبر شدزليخا را ازين معني خبر شدکه عشق