-
شبي خوش همچو صبح زندگانيشاعر : جامي نشاطافزا چو ايام جوانيشبي خوش همچو صبح زندگانيحوادث پاي در دامن کشيدهز جنبش مرغ و ماهي آرميدهنمانده باز جز چشم ستارهدرين بستانسراي پر نظارهدر آن حلقه ره فريادشان گمسگان را طوق گشته حلقهي دمهجوم خواب دستش بسته بر چوبستاده از دهل کوبي دهلکوبفراش غفلت شبمردگان طينکرده موذن از گلبانگ يا حيشده بر نرگسش شيرين، شکرخوابزليخا آن به لبها شکر نابتنش داده به بستر خرمن گلسرش سوده به بالين جعد سنبلبه گل تار حريرش نقش بستهز بالين سنبلش در هم شکستهولي چشم دگر از دل