-همان شبی که شفاگرفتم، زنگ زدم به مادرم. خدابیامرز تا گوشی تلفن را برداشت، گفت: «هیچی نگو پسر! خبر دارم که آقا شفات داده.» ... صبح که شد از حرم زدیم بیرون، ولی همان طور که سلام می دادم با حضرت عهد کردم از سال بعد که سال ٨٢ می شد تا ١٢سال، پیاده از چغادک بوشهر، زادگاه پدرم به سمت مشهد بیایم.
دوشنبه ، ۱۶شهریور۱۳۹۴
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان