-

اي درين خوابگه بيخبران!شاعر : جامي بيخبر خفته چو کوران و کران!اي درين خوابگه بيخبران!ميرسد بانگ سرود از همه جايسر برآور! که درين پردهسرايقمري از سرو سهي زمزمهسازبلبل از منبر گل نغمهنوازاز نوا گشته جلاجل زن شوقفاخته چنبر دف کرده ز طوقنه مريد از دم او جسته نه پيرلحن قوال شده صومعهگيرداده از منزل مقصود نشانمطرب از مصطبهي دردکشانفتح کرده همه ابواب فتوحبادني بر دل مستان صبوحکودک آساست، بر آورده خروشعود خاموش ز يک مالش گوشراه صد دل به يک گهنگ زدهچنگ با عقل ره جنگ زدهبه يکي کاسه شده مست ر